مــــن یـــه مـــــرضــــی دارم

وقتــی یجـایی ام و یـــکـاری دارم انجـام میدم حـواسم بــه همـه جـا هست

الـا همـون کـاری کــه دارم انجـام مـیدم

بیشتـــرم موقـع درس خــونـدن نمـیدونم چــرا ایـن حـالـت بـه سـراغم میــاد

مثـــلا دارم مسعـــله حـل مـی کنمــا یـدفـه ایـــن کلـاغه شـــروع مــیکنـه بـه آواز پـراکنـی

و مــن بـه ایــن مـی انــدیشـم کـه چــه صــدای دلنـوازی اسـت قـــارقـــــار

دیــروزم کــه رفتـــه بــودم پـیــاده روی بـــاز ایـن حـالت بـه سـراغم اومـد

 وقتـــی داشتــم فکـر مــی کـــردم کـــه چـــرا امـروز همسـایمون اشغالاشو

بجـای ضلـع غـربی در ضلــع شـرقیـه کـــوچـه گذاشت دقــــیقـا پـامـو گـذاشتم لـب

یــه چـالـه

پـــای راستــم از لـب چـالـه لــیـز خـورد و مـچ پــام کـامـلا بـــرگشـت

کـــل بــدنم 90 درجــــه چـــرخـیـد و بـه راسـت متمـایـل شـدم

دسـت چپـمم بـی هـدف داشـت تـو هـوا شنـا مـیرفـت

و صـدای دلنـواز تـــرق از مـچ پـام بـه هـوا خـاست

خـودمم داد زدم اوهویییییییی

حـالا حکمـت اوهوی گفتنم چـی بـود خـودمم نمیدونم

وقتـیم بــرگشتـــم خـــونـه شــروع کـــردم بــه عـز و جـز کــــردن

کــه بـــازم طـبق معمول هـیچ کـس تحویلم نگـرفت و فکــر کردن

بــــازم دارم کـــرم میریزم مثـه همیشه

بــابـا و مـامـانمم از بـس نگـران مـچ پـــای مـن بـودن گـذاشتـن رفتن

عـید دیــدنــی

منـــــم کـه وقتـی حـالم خـوب نیسـت همه بــایـد هـی بــدونـن

ســریع پــریدم رو گـــوشــی تلفن و زنگ زدم بـه اجیم

تــلفنـــو بـــــرنداشتــه شــروع کـــــردم

عـــــرررر خـــواهـر بــه دادم بـــرس کـه پــام از سه نـاحیـه قـطع شـده

سـه ســـوت نشـده همـــه ریختن خـونــه مــا

حــالا پــای منم گـــذاشتـه بـودن رو میز عسلی هـر کـی یــه نظـری مـیداد

ابجـیم:فکـــر کنـــم شکسـته آخـه کبــود شده

دامـادمون:نـه فقط در رفتـه ورمشم واسـه همـینه

مـامـانم:نــه بـابـا چـیزی نشده اصن فقط یکم پیچ خورده انـا پـاشو یـه دور بـزن

خـودم:مـامـان مـن مگـه اومـدی فشن شـو کـه پـاشم یـه دور بــزنم مـامان من پـام قطـــع

شــده دیگ هیچ امیــدی بـه خــوب شـدنم نیست

آبجـیم:انـــا پــات سـرجاشه ها قطع شده چیـه؟

خـودم:یعنـی میگی من زنــده میمونم به من همه چیو بگین من طاقتشو دارم

بـــابام:بـــــرید کنـار اصلا ببینم پــــاتو ببینم من اینکه هیچیش نیست فقط رگ به رگ شده

صــورتمو گرفتم سمت اجیم کـــه بگم بنظرتون ما الان نباید بریم دکتر کــه با جیغــی

 کـــه کشـــیدم کــل سـاختمون لــرزید مـن بودم کــه دستــه مبلو گــاز میگرفتم

وخـواهــرم بــــود کـــه پـــرید مـنو بغل کـرد

چشـمامو بـاز کــردم که ببینم این چــه دردی بود که یه دفه تو پام نازل شد

که پامو تو دست بابام دیدمو لبخندی که رو صورت بابام بـــود

بـــابام:دیـــدی چــیزی نبـــود بــابا در رفتـه بــود جـاش انداختم

خـودم:لـال شده بودم نمیتونستم چیزی بگم

ابجیم:واییییییی بـابا اینکه اگه نشکسته بود که الان دیگ حتمی شکست

و مـن الان فکـــر میکنم که چـه خونواده خـود درمانی دارم من

خودشون تشخیص میدن چی شده

خودشون جــا مـیندازن

و خـودشون میفهمن کــه الان با این درمانشون پای من دیگه حتمی گـچ لازمه

بجـــون عمـم من اصن دیگ خـوب شدم اصن دیگه پام درد نمیکنه

فقط الان دیگ اجـــازه نمیدم کسی بـه پــــام دست بـــزنه

میتــرسم بـازم درمانــن کنـن